چند وقت پیش در یکی از کشورهای مجاور ایران مجسمه بزرگی از طلا از رئیس جمهور آن کشور در حالیکه سوار بر اسب و شمشیر بدست او را نشان می داد، ساخته بودند و در میدان اصلی پایتخت نصب کرده بودند تا حاکم آن کشور نمایشی توخالی از احساس قدرت داشته باشد. این در حالی است که آن کشور از فقر، خشکسالی، فضای خفقان سیاسی، بیکاری و سایر مشکلات رنج می برد. حکایت برنامه هسته ای ایران نیز حکایت اسف بارتری از این حکایت است. برنامه ای که طبق برآوردها رقمی بین 400 تا 500 میلیارد دلار هزینه های مستقیم و غیر مستقیم به کشور تحمیل کرده و در این سال ها تمام ابعاد زندگی ایرانیان را تحت شعاع قرار داده است. برای آن که حسی نسبت به این رقم داشته باشیم لازم است بدانیم میزان بدهی کل یونان که وضع این کشور را فلج کرده و اتحادیه اروپا را به بحران نزدیک کرده، رقمی در حدود 360 میلیارد دلار است.

برنامه ای که ادعا می شود برای درمان سرطان، تولید برق برای نیازهای رو به گسترش صنعت، ایجاد صنایع وابسته و متعاقب آن ایجاد اشتغال برای جوانان، بهبود کشاورزی و مانند اینها است تبدیل به بلایی برای این کشور شده است که امید می رود با تلاش بی وقفه تیم مذاکره کننده فعلی راه حلی برای پایان آن پیدا شود. چگونه بپذیریم که این برنامه سیاست مثبتی بوده است در حالیکه به دلیل تبعات ناشی از اجرای این برنامه برای سال ها سوختی وارد خودروهای کشور شد که شیوع سرطان را افزایش داد، تحریم های ناشی از آن همان صنعت مختصری را هم که داشتیم رو به نابودی کشاند، و نرخ بیکاری بی سابقه را در ایران موجب شد، تمام منابع مالی کشور را بلعید و به جای آن که بخشی از آن منابع صرف بهبود و توسعه زیرساخت ها و سیستم های آبیاری و منابع آب شود به جایی برسیم که بحث آن است که تا چند سال آینده 40 تا 50 درصد کشاورزی ما به تعطیلی کشانده خواهد شد و خشکسالی بی سابقه کشور را در معرض خطری بالاتر از هر تهدیدی برای امنیت ملی ایران قرار داده است. به نظر نمی رسد برنامه هسته ای ایران نقشی فراتر از آن مجسمه طلایی ایفا کند.

بله، اقتصاد بر مبنای واقعیت ها حرکت می کند چه شما خوشتان بیاید و چه نیاید و با دادن شعار نمی توانید جامعه را اداره کنید. واقعیت آن است که نظام جمهوری اسلامی پول و سرمایه ایران را خرج برنامه ای کرد که در کنار سایر سیاست های غلط اقتصادی دولت اصول گرایان دیگر پولی وجود نداشت که به فکر توسعه زیربناها، اشتغال جوانان، توسعه فن آوری ها و غیره باشیم و حالا شما دائما خرده بگیرید که چرا رئیس جمهور مشکل آب را هم به تحریم ها ربط می دهد. واقعیت آن است که در دوران دولت آقای احمدی نژاد که مورد حمایت نظام نیز بود، سیاست های ایدئولوژیک زده محض ما را به چنان مسیری کشاند که تمام شئونات زندگی ایرانیان را به شکل مخربی تحت تاثیر قرار داد. و من فکر می کنم نظام بهتر از هر کسی دیگری متوجه شد که ادامه و شدت یافتن تحریم ها ایران را به نابودی کامل خواهد کشاند. این یک واقعیت است که علی رغم تمام شعارها، فشار تحریم ها عامل مهمی بود تا تفکری را که بیان می کرد ما در بحث هسته ای هرکاری بخواهیم می کنیم و به کسی پاسخگو نیستیم ، به پای میز مذاکره بکشاند. بنابراین امروز دیگر این بحث که تحریم می تواند خوب باشد و باعث رشد و پیشرفت ما شود، بیشتر یک بحث فانتزی  است که برای مصرف داخلی و آن هم برای قشر خاصی از جامعه ایران کاربرد دارد.

برداشتن تحریم ها رشد کشور را تضمین نمی کند ولی قطعا با وجود تحریم ها، ایران در وضعیت فلاکت بارتری قرار خواهد گرفت. اما چرا ایران با رفع تحریم ها در وضعیت بهتری قرار نخواهد گرفت؟ دلیل آن است که تفکر و نظام ناکارآمد تصمیم گیری که وضعیت کشور را به این مرحله حاد رسانده است همچنان بر کشور حاکم خواهد بود وهیچ گونه مسئولیتی را هم در قبال دشواری هایی که حادث کرده است، نمی پذیرد. فساد گسترده اقتصادی که در سیستم حاکمیتی کشور رسوخ کرده است از بین نخواهد رفت، صنایعی که نابود شده اند و شرکت هایی که ورشکست شده اند و سال ها طول کشیده بود تا به مرحله ای از رشد و بلوغ برسند یک شبه برنخواهند گشت، وضعیت زیست محیطی در بسیاری موارد به شرایط قبل باز نخواهد گشت و غیره.

این شرایط نباید باعث ناامیدی ما شود بلکه باید باعث عبرت شود و از خود بپرسیم هر یک از ما به نوبه خود چه کردیم و چه نکردیم که به این جا رسیدیم. باید با سرعت و تلاش بیشتر به دنبال حل مسائل ریشه ای تر جامعه حرکت کنیم و برداشته شدن تحریم ها نباید ما را در حالت آرامش و آسایش خیال قرار دهد بلکه از فرصت پیش آمده بهره بگیریم و از امکانات بین المللی برای ساخت کشور نهایت استفاده را کنیم. ضمن آن که با همفکری و تاکید بر اجماع عمومی، مکانیزم های تصمیم گیری در کشور را اصلاح کنیم و مانع از آن شویم که در آینده تحت تاثیر جوسازی های عده قلیلی کشور به سمت اتخاذ تصمیمات پرهزینه و غیرخردمندانه برود.