در نظر من آزادی بیان باید در یک جامعه بدون هیچ محدودیتی اعمال گردد و تنها قید آن سلب کردن آزادی بیان دیگران خواهد بود. در ابتدای نوشته، ترجیح می دهم تا حد زیادی موقعیت خود را نسبت به سوالات خوب مطرح شده در نوشته میثم روشن کنم. آیا می توان به هر روشی تفکر و فردی را مورد نقد قرار داد؟ بله، آیا هرکسی می تواند نقد کننده یک تفکر باشد ؟ بله، آیا از هر رسانه و تریبونی می توان یک موضوع خاص را مطرح کرد؟ بله، آیا امکان دفاع به طرف مقابل باید داده شود؟ بله.

در کمال تعجب متوجه شدم که درآمریکا از اصطلاحاتی که ما در ایران مرتبا تکرار می کنیم خبری نیست مانند: نقد سازنده، نقد با پرهیز از توهین، نقد بدون تخریب، آزادی بیان با صدها قید مانند آنها که در نوشته میثم بیان شده است وعباراتی نظیر این ها. تعریف ساده ولی مفید از آزادی بیان آن است که فرد برود بر سر میدان شهر و هرچه دلش خواست بگوید و کسی نیز جلوی او را نگیرد، آزارش ندهد، زندانش نکند و یا او را نکشد. اما نکته عجیب تر آن که آیا در جامعه آمریکا هر روز صبح همه به میدان شهر می روند و مشغول نقد کردن کل مسائل جامعه هستند؟ پاسخ خیر است، آیا بصورت عمومی، در آمریکا افراد هر روز به هر روشی که بخواهند تفکر و فرد مقابل را نقد می کنند؟ پاسخ خیر است، آیا افراد در نقدهای خود دائما مشغول توهین کردن و بی اخلاقی به یکدیگر هستند؟ مجددا پاسخ خیر است. آیا از هر رسانه و تریبونی در جهت استفاده از آزادی بیان استفاده می کنند؟ باز هم پاسخ خیر است. این در حالی است که در مورد تمام مصادیق فوق مثال هایی را به عینه دیده ام که رخ داده است و رخ می دهد به این معنی که امکان بروز و ظهور آنها در جامعه آمریکا وجود دارد ولی  این گونه نیست که همواره در حال رخ دادن باشد. این دو موضوع یعنی آزادی جامعه برای نقد هر مسئله و به هر شکل و مقایسه آن با وضع موجود جوامعی مانند آمریکا چگونه قابل توجیه است؟

اولا به موضوع نخست برگردم. چرا بر این اعتقادم که آزادی بیان نمی تواند حالت بینا بینی داشته باشد مانند آنچه که طرفداران نوشته میثم طلب می کنند. دلیل آن است که گذاشتن قید بر آزادی بیان بلافاصله این مسئله را مطرح می کند چه کسانی مسئول گذاردن قید بر آن هستند؟ با چه مکانیزمی می توانند آن را اجرا و اعمال کنند؟ خود آنها که قرار است محدودیت ها را تعیین کنند چگونه باید نقد شوند؟ چه تضمینی است که برخی محدودیت ها صرفا در جهت تامین منافع اقتصادی و سیاسی گروهی اعمال نشود؟ اگر بر آزادی بیان قید بگذاریم به این معنی است که بطور اتوماتیک یک گروه بر گروه دیگری در جامعه رجحان داده می شوند و این همان اصلی را که خود طرفداران نوشته میثم حداقل در ظاهر به آن اعتقاد دارند زیر سوال می برد و آن این است که به طرف مقابل که مورد نقد است اجازه پاسخگویی داد. برای مثال بهاییت، هم جنس گرایی  و مانند آن می توانند هر روز مورد هجمه قرار بگیرند ولی در مقابل طرفداران آن به بهانه دین، تابو بودن و یا هر حد دیگری هیچ گاه اجازه توجیه و بروز عقاید خود را نمی یابد و این یک امر بدیهی شمرده می شود که این موضوعات هیچ گاه نباید مطرح گردد. خلاصه آن که محدود کردن آزادی بیان به هر بهانه ای مانند دین، قدسی پنداشتن جایگاه برخی افراد، شکستن حریم ها و غیره تنها منجر به ظهور و بروز دیکتاتوری  در سطوح مختلف جامعه می گردد.

اما جنبه دوم چگونه قابل توجیه است. مخالفان آزادی بیان و یا افرادی که آن را با هزاران قید و شرط حاضرند بپذیرند ادعا می کنند که اگر به افراد آزادی بیان داده شود که هرچه دلشان خواست بگویند نتیجه به راه افتادن موج توهین ها، بی حرمتی ها به عقاید، باورها و افراد خواهد بود و جامعه و حاکمیت دچار از هم پاشیدگی خواهد شد و مانند آن. در پاسخ به این موضوع من ادعا می کنم که اتفاقا جامعه ای که در آن آزادی بیان به اشکال مختلف در آن دائما سرکوب می گردد بیشتر و بیشتر به سمت انحطاط اخلاقی می رود و حاکمیت آن ناپایدارتر است. چرا؟ در جامعه ای که در لایه های مختلف افراد به هر شکلی مجبور هستند قید و بندها را بر روی باورهای خود تحمل کنند در آن جامعه مجبورند باورهای اصلی خود را پنهان کنند، مجبورند دروغ بگویند، طور دیگری فکر کنند و طور دیگری رفتار کنند، تحت فشارهای عصبی ناشی از سرکوب عقاید خود باشند و رفتار پرخاشگرانه لایه های مختلف جامعه با مخالفان در برخوردهای بین فردی نیز بیشتر ظهور و بروز می یابد و جامعه به سمت خشونت و ناپایداری بیشتری سوق داده می شود.

 اما چرا یک جامعه با آزادی بیان بدون قید و بند اخلاق گرانه تر است؟ چه مکانیزم کنترلی بر آن حاکم است؟ پاسخ در علت ارزشمند بودن آزادی بیان است. میثم بر این باور است که "«آزادی بیان» ذاتا دارای ارزش نیست و از آن جهت ارزشمند است که سبب انکشاف حقیقت می گردد. اگر قرار باشد این گزاره در خدمت ذبح حقیقت قرار بگیرد از اعتبار ساقط خواهد شد." این تفکر ریشه و اساس بی ارزش شمردن آزادی بیان است؛ در بطن این تفکر ارزش  و اصالتی به تفکر دیگران داده نمی شود و فرد در لایه های عمیق فکری خود، تفکر خود را  حق می پندارد، یعنی من تا آنجا آزادی بیان را قبول دارم که به تفکر من خدشه وارد نکند. چرا این افراد این گونه می پندارند، چون معمولا افکار خود را ریشه در جایی می دانند که آن جا در باور آنها غیرقابل خدشه است، آنان حقیقت را از پیش کشف کرده اند و حقیقت برایشان یک امر مسلم و مشخص است و نه چیزی که باید در جستجوی آن بود و ممکن است حتی آن را نیابی. اما کسانی که به آزادی بیان اعتقاد دارند هیچ گاه تفکر خود را کامل و بر حق نمی دانند. جامعه ای که در آن آزادی بیان امری مسلم است به این باور رسیده است که "عقل انسانی" باید برای آن جامعه تصمیم بگیرد، در چنین جامعه ای حقیقت مسلمی وجود ندارد، انسان ها با عقل جمعی خود به حل مشکلات جامعه می پردازند و این یک پروسه زمان بر، طولانی، پویا و همراه با سعی و خطاست. پر واضح است که در جامعه ای که چنین باوری وجود دارد جامعه نیاز دارد تا به افکار و اندیشه های نو و متفاوت فرصت ظهور و بروز بدهد تا بتواند مسیر صحیح را پیدا کند. یک جامعه ای که باورهای از پیش تعیین شده در مرکز آن قرار دارد به هیچ وجه نمی تواند در مسیر آزادی بیان پیش رود و عمیقا این مسئله را باور ندارد. در جامعه آمریکا نه تنها حاکمیت به آزادی بیان باور دارد بلکه تک تک افراد جامعه نیز در برخورد با به چالش کشیدن افکارشان مواضع به مراتب نرمتری از جامعه بسته و محدودی مانند ایران از خود بروز می دهند. بنابراین نمی توان در جوامع محدود و بسته کشورهای خاورمیانه آزادی بیان را توسعه داد تا زمانیکه تک تک آحاد جامعه در زندگی فردی خود و تعاملاتشان با دیگران در حال ساختن موانعی هستند تا باورهایشان دچار کوچک ترین گزندی نشود. ادعای من آن است که آزادی بیان در کشورهای پیشرفته موجب اخلاق گرایی بیشتر شده است. چرا که در این فضا است که در بلند مدت همه چیز شفاف می شود و شما نمی توانید در پشت خطوط قرمز و به بهانه های مختلف تخلفات خود را پنهان کنید. در این فضاست که تقلب انتخابی نیکسون برملا می گردد و وی وادار به استعفاء می شود، تقلب های مالی مدیران انرون  روشن می شود و متخلفان به زندان می افتند و هزاران نمونه دیگر. اما مهمتر آن که در فضای بین فردی هرکس می داند اگر بی اخلاقی کند طرف مقابل نیز مجال و امکان پاسخ را دارد، شما نمی توانید در چنین فضایی هر سخنی را بگویید و ادعایی بکنید و بدور از انتقادات و عواقب رفتار خود بمانید بنابراین افراد جامعه به سمت حرکت به برخورد محترمانه با یکدیگر سوق پیدا می کنند، افرادی که در موردی تخصص ندارند به راحتی اظهار نظر نمی کنند و هر سخن نامربوطی را بیان نمی کنند. خلاصه آن که وقتی افراد جامعه در هر سطحی در همین دنیا باید پاسخگو باشند جامعه بهتری ساخته می شود تا زمانی که قرار است پاسخگویی به دنیای دیگری حواله داده شود.

مسئله مهم دیگر که به اختصار تمایل به صحبت درباره آن را دارم حرکت به سوی یک حالت پایدار در این زمینه است. به نظر می رسد جامعه ایران نیز به تدریج به سمت ازادی بیان پیش خواهد رفت اما باید دانست کسی حق آزادی بیان را به ما اعطاء نخواهد کرد. هیچ جامعه ای آزادی بیان را به راحتی بدست نیاورده است، بخصوص که معمولا حاکمیت ها علی رغم تمامی شعارها تمایلی برای حرکت در این مسیر نداشتند و ندارند. اینکه کسی عنوان کند که آزادی بیان در جامعه ما از جوامع غربی بهتر است سخن کاملا بیهوده ای است و این حدی نیز که در حال حاضر وجود دارد نتیجه تلاش و مبارزه افرادی بوده است که به آن اعتقاد داشته اند. ضمن این که تحولات فضای جهانی نیز بی تاثیر نبود است. اینکه میثم با حالت مظلومانه ای از وجود قدرت های رسانه ای می گوید نشانه همین امر است وگرنه حاکمیت ها در ایران نشان داده اند که هیچگاه همین حد محدود از آزادی بیان را  هم راضی به تحمل نیستند. اما اتفاق اصلی زمانی خواهد افتاد که تک تک افراد جامعه بپذیرند که اگر در حوزه زندگی شخصی خود نقد شوند سرنوشت بهتری برایشان رقم خواهد خورد. اما باید دانست جامعه ای که اساس تفکرش تقدیرگرا است و نقش اندکی برای خود و تعقل و اراده در تعیین مسیر زندگی  وجامعه قائل است آزادی بیان را بیشتر تهدید برای خود می پندارد تا فرصت.