چند وقت پیش به بهانه حمله به سفارت عربستان نوشته بودم دولت می توانست با نیروی انتظامی که مستقیما زیر نظر وزارت کشور است به راحتی جلوی اتفاقات شب سفارت را بگیرد اما چون فواید تبلیغاتی پس از آن عایدی بیشتری برای دولت داشت از انجام این کار امتناع کرد. آرش قدرت نیروی انتظامی برای برخورد با جوانان ارزشی را بیشتر شبیه طنز دانست.
برخورد شدید نیروی انتظامی و ضرب و شتم تجمع کنندگان آرام مقابل وزارت نفت و بازداشت آنان و اتفاقاتی مشابه این (نظیر وقایع سال 81) مصادیقی است برای به چالش کشیدن این طنز!
هرچند نسبت به درست یا غلط بودن این اعتراض نظری ندارم ولی خواندن یادداشت مائده تدینی، یکی از دانشجویان معترض به قراردادهای جدید نفتی موسوم به ipc در مقابل وزارت نفت، برای تقویت فرضیه ای که قبلا مطرح کردم، خالی از لطف نیست:
دیروز حرف فروخورده دانشجویان بازداشتشده مقابل وزارت نفت؛ با تجمع یک ساعته چهل دختر دانشجو فریاد زده شد. نگذاشتیم با موج دستگیری، صدایمان در نطفه خفه شود
درست متوجه نمیشدیم چه اتفاقی در حال وقوع است و اصلا انتظار چنین برخورد سنگینی نداشتیم. چون اعلام کرده بودیم که تجمعی آرام و صرفا در اعتراض به قراردادهای نفتیای خواهیم داشت که فسادها و ضررهای بسیار بزرگتری نسبت به کرسنت در پی دارد. همین.
حدود ۴۰ دختر دانشجو توانستیم در خیابان فرعی سمیه، پایینتر از تقاطعی که بچهها را بازداشت کردند؛ جمع شویم و مقابل نیروی انتظامی و یگان ویژه که به دنبال ما در حال دویدن بودند، بایستیم و آزادی دوستانمان را خواستار شویم.
درست نمیدانستیم چه تعداد از بچهها و چه کسانی را دستگیر کردند، اما دستگیری حتی یک نفر برایمان مهم بود. بنابراین در همان مکان توقف کردیم و به مدت یک ساعت در محاصره ون های نیروی انتظامی و موتورهای سنگین یگان ویژه شعارهای خود را درباره این روند فسادانگیز که سالهاست در وزارت نفت وجود دارد که اکنون به ipc رسیده است و مربوط به این دولت و آن دولت نیست؛ سر دهیم.
ما به عقب نرفته و در همان عرض کم پیادهرو چند نفرمان دستمان را در هم گره زدیم تا مبادا به دیگر بچهها آسیبی برسد. موتورها هم مدام در حال گاز دادن و سرنشینها هم بی وقفه تیر هوایی شلیک میکردند. حدود چهار یا پنچ دقیقه محکم ایستادیم که من از دیواره جدا شدم و توانستم با این وجود که بر دستم ضربههای باتوم و مشت یگان ویژه وارد میشد؛ سوئیچ سه موتور ردیف اول را به بیرون بکشم و آنها را خاموش کنم؛ چون به شدت واهمه این داشتم که مبادا مانند دانشجویان پسر، به ما هم حملهور شوند.
چند نفر از بچهها در باغچه کنار پیادهرو افتادند و چادرهایشان پاره شد. اما چارهای نبود باید دیواره را نگه میداشتیم. پس از آنکه باتومهای نیروهای صف اول را چند دقیقهای متوقف کردیم، از صف دوم، با باتوم به پهلوها و شکمهای ما ضربه میزدند. اگر کوتاه میآمدیم، با آن فشارها و هل دادنها، بی شک مثل دانشجویان پسر زمین میخوردیم و ضربههای اصلی باتوم، نثار سرها و کمرهایمان میشد.
کم کم جمعیتی از مردم متوجه ما شد و داشت به طرفمان میآمد که فورا توسط نیروی انتظامی متفرق شدند. سپس دو ون بزرگ را در دو طرف خیابان قرار دادند تا از دید مردم و ماشینهای در حال عبور، خارج شویم. ما هم برای شکستن این فضا و در نظر گرفتن این نکته که بند آوردن خیابان، حساسیت بالایی به وجود میآورد؛ وارد خیابان شدیم و در طول خیابان زنجیره انسانی تشکیل دادیم.
مگر جمهوری اسلامی تحمل چه حجم از خیانتها و فسادها را دارد؟! مگر دانشجویی که روزها و ماهها در مقالات تحلیلی و یادداشتها و مصاحبهها و تحقیقها و نامهها و بیانیههایش در مورد یک موضوع به صورت مستدل زبان نقد میگشاید؛ مصداق یک ضد نظام یا حامل سلاح گرم است که باید چنین برخوردی با او بشود؟
درد ناشی از ضربههای باتوم و لگد بر پیکرهای جوانان دانشجو، طولی نمیکشد و از بین میرود؛ اما این ضربهها و خیانتها بر پیکره نظام، به راحتی قابل بازگشت نیست و چه بسا تنها به خاطر جیب عدهای قلیل، یک مملکت آنچنان به عقب رانده شود که جبران آن، گاه صدها سال زمان ببرد! در این برهه حساس تاریخی، جمهوری اسلامی ماموریتهای بس عظیمتری در جهان اسلام و عرصه بینالملل بر دوش دارد و حیف است که مدام از داخل، ضربه ببیند و در این مسیر با خارهایی که به پایش فرو میرود بخواهد از سرعت خود بکاهد.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.